کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : عبدالحسین میرزایی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مسمط    

ای نـور دیـده من و تـاج سـرم حسین            یک‌دم قـدم گـذار به چـشم تـرم حسین
بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین            در زیر آفـتـاب بـبـین بـسـتـرم حسین


نام تو گـشـتـه زمـزمـه آخـرم حـسیـن

بـالا ســر هــمـه تــو دم آخــر آمــدی            بـالـین هر شـهـیـد به چـشـم تـر آمدی
با زانـو در کـنـار عـلـی اکـبـر آمـدی            بر دیـدن سه سـالـه خـود با سر آمدی
من خـواهـر تـوأم بـیا در بـرم حـسین

یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم            در طـول آن مـسـیر رکـابی که داشتم
در زیـر سـایه تو حـجـابی که داشـتـم            دیدی چه شد حـسین نـقـابی که داشتم
دارم هـنوز داغ تو بر پیـکـرم حسین

یک نیـمه روز موی سـیاهم سفـید شد            یک نـیـمه روز امـیـد دلـم نـاامـید شد
هـجـده گـلم مـقـابل چـشـمم شهـیـد شد            از مادر تو خواهرت هر چه شنید، شد
داغـت هـنوز هم نـبـود بـاورم حـسین

هر دم به یـاد حـنجـر تو گریه می‌کنم            بر زخـم‌هـای پـیکـر تو گـریه می‌کنم
دارم به جـای مـادر تو گـریـه می‌کنم            یــاد وداع آخـر تـو گــریـه مـی‌کــنــم
گفتی به خواهرت که بمان در حرم حسین

گـفـتـی به خـیـمه‌گـاه بـمـانم ولی نـشد            گـفـتـم کـنـم فـدای تو جـانـم ولی نـشد
یک جرعه آب بر تو رسانم ولی نشد            پایت به سـوی قـبـله کـشانـم ولی نشد
تو دست و پا زدی و زدم بر سرم حسین

منکه به جز تو پشت و پـناهی نداشتم            دیـدم تو را غـریب و سـپاهی نداشـتم
تو زیـر پـا و تـاب نـگـاهـی نـداشـتـم            جز رو زدن به قـاتلـت راهی نداشـتم
شرمنده توأم چه کـنم خواهـرم حسین

هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت            بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت
شمر آمد و به سینه تنگت نشست و رفت            با دست خالی آمد و پُر کرد دست و رفت
ای کاش کور بود دو چشم ترم حسین

دیدم تو را به سجـده ولی سر نداشتی            ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی
)ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی            گـویا غـربب بـودی و مـادر نداشتی)
قربـان غـربـتت پـسـر مـادرم حـسیـن

نگـذاشـتـند گـریه بر آن پـاره تن کـنم            نگـذاشـتـنـد سـایـه‌ای بر آن بـدن کـنم
نگـذاشـتـند حـسین خودم را کـفـن کنم            کاری برای یـوسـف بی‌پـیـرهن کـنـم
میخورد خاک پیکر تو در برم حسین

ما را پس از تو خار شـمردند کوفیان            بر روی نیـزه رأس تو بردند کوفـیان
نان عـلی مـگـر که نخـوردند کـوفیان            از من چه آبـرو که نـبـردنـد کـوفـیان
دادند نـان به ما صدقـه، دلـبرم حسین

دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت            وقـتی مـیـان مجـلـس ابن زیـاد رفـت
صبر و قرار از دل زین العـباد رفت            کاری رباب کرد، که دردم زِ یاد رفت
چون جان بغل گرفت سر سرورم حسین

بر عکس کوفه هـلهـله کردند شامیان            خـنـده به اشک قـافـله کـردند شامـیان
ما را اسـیر سـلـسلـه کـردند شـامـیان            تحـقـیر پیـش حـرملـه کـردند شامـیان
از هر که بگذرم از او نگـذرم حسین

بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت            چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت
بگـذار بـگـذریـم چـه آورد بر سـرت            خـیـلی دلـم تـنگ شده بـهـر دخـتـرت
بعد از تو من صداش زدم دخترم، حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

دیدی چه شد حـسین نـقـابی که داشتم           دیدی چه شد مقـنعه و معجـرم حسین

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

زیـنــبـم نـائــبــة الــزهــرایـم            مـادرم گـفـتـه که بـی‌هـمـتـایم

بـشـنـویـد ارض و سما! آوایم            این حـسـیـنـی که بُـوَد، آقـایـم


تا که دیده به روی من وا کرد

مهر خود را به دل من جا کرد

کـوثـر حـضرت کـوثـر هستم            زین اَب هـستم و زیـور هستم

زیــور فــاتـح خـیـبـر هـسـتـم            خطبه‌ام گفت: که حیدر هستم

هـمـه دیـدنـد هــنــر دارم مـن

مثـل عـباس، جـگـر دارم من

ذوالـفـقـار سـخـنـم برّان است            یکی از لشکر من طوفان است

دشمن از «مردی» من حیران است            بی‌سبب نیست که سرگردان است

دیـده هر بـار، حـریف هـمه‌ام

پــروش یـافــتــۀ فــاطــمــه‌ام

ای بـرادر! بـه دلـم غــم دارم            دل سـوزان و قـدی خـم دارم

دم آخـــر شــده مـــاتـــم دارم            خــاطـراتـی ز مــحــرّم دارم

لرزش دستم اگر جلوه نماست

یادگاری من از کرب و بلاست

هـمـه جـا پـای به پـایت بـودم            دائـــمـاً زیــر لــوایـت بـــودم

مـثـل یـک کـوه بـرایت بـودم            شـاهـد کـرب و بـلایـت بـودم

من که بازیـچـۀ تـقـدیـر شـدم

از غـم تـو به خـدا پـیـر شـدم

روضۀ باز شنیدن سخت است            بار بر دوش کشیدن سخت است

تلخی آه چـشیـدن سخت است            سوی گودال دویدن سخت است

دیدم آن جا که چه غوغا کرده

بی‌حـیا، کار خـودش را کرده

حنجری سوخته شد بعد از آن            جگری سوخته شد بعد از آن

مادری سوخـته شد بعد از آن            معجری سوخته شد بعد از آن

زیـر و رو شد بـدنت با نیـزه

تا که شـد در تن تـو تـا نـیـزه

وای از آن سفـر شام، حسین!            وای از آن مـلأ عـام، حسین!

وای از طعنه و دشنام، حسین!            وای از سنگ لب بام، حسین!

آن دیاری که پُر از بیداد است

شام نه، کشور کُفـر آباد است

ذرّه‌ای رحـم در آن ناس نبود            بیـنـشان عاطـفه بشـناس نبود

حرفی از غیرت و احساس نبود            کاش آن جا سـر عـبّاس نبـود

مـردم شـام به ما سـنگ زدند

در عزایت کف و آهنگ زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

لرزش دستم اگر جلوه نماست            همه‌اش زیر سر کرب و بلاست

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لحـظه‌هایِ آخرم شد بیـقـرارم یا حسین           رو به قبله می‌شوم، چشم انتظارم یا حسین

آخرش دق مرگِ راهِ تو شوم شکرِ خدا           زودتر باز آ ببین در احتضارم یا حسین


بعدِ عاشـورا حـرامم شد عزیزا زندگی           تا کـنون مانند یک ابرِ بهـارم یا حسین

روضه‌ها بر پا شد و من روضه خوانش بوده‌ام           از غمِ تو تا قـیامت سوگـوارم یا حسین

قصد کردی هر زمان بر دیدنم آیی بگو           تا که از شوقِ وصالت سر برآرم یا حسین

ای بقربانِ سرت بر خواهرت یک سر بزن           تا که در شامات راحت جان سپارم یا حسین

یادگارِ مـادرت در بینِ دستانِ من است           پیرهنت را رویِ سینه می‌گذارم یا حسین

شاهدم در قتلگه با پیکرت آخر چه شد؟           زجرِ بسیاری کشیدم شهریارم یا حسین

تکّـه تکّـه شد تـنت با تیـغ ها با نیـزه‌ها           زان سبب تا به کنون زار ونزارم یا حسین

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گرچه در قلبِ منی مشتاقِ دیدارم هنوز            بهرِ دیدارِ رُخت حسرت به دل دارم هنوز

روضه‌خوانی می‌کنم در هر شرائط هر کجا            با نَفَسهایِ خودم رونق به بازارم هنوز


از وداعِ آخرت بدجور می‌سوزم حسین            از همان دم تاکنون سالارِمن زارم هنوز

با سرِ بالایِ نیـزه هـمسـفر بودم غریب            از تمامِ صحـنه‌ها آشـفـته افکـارم هنوز

چه بـلایی بر سـرم آمـد مـیانِ شـهـرها            خوب می‌دانی که من عاجز ز گفتارم هنوز

وای از بزمِ شـراب و وای از الـفاظِ بد            بعـدِ مـدّت‌هایِ بسـیاری دل‌آزارم هنوز

کاش می‌شد تا ببـیـنم رویِ عباسِ عـلی            راغـبِ آن قـدّ و بالایِ عـلـمدارم هنوز

بسته‌ام بارِ سفر را لحظه‌هایِ آخر است            گرچه در قلبِ منی مشتاقِ دیدارم هنوز

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر خذف شد

بوسه‌هایی که زدم بر حنجرت یادش بخیر            جای زهرا مادرت خیلی عزادارم هنوز

از بریده حنجرت بوسیدم و قـلبم گرفت            بعدِ مدّتها ز چشمم اشک می‌بارم هنوز

مدح و شهادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نـثـار روح چـنـان کـوه عــمـۀ سـادات           در ابـتـدای غـزل فـاتحه مـع الصلوات

برای اینـکـه شود جـاودانـه در تـاریـخ           گـذاشـت در وسط کـربـلا دو تا مـرآت


یکی به اسم حسین و یکی به اسم خودش           یکی به آن دگری خیره، این به آن شد مات

کشید دست ز عشقش ولی مگر که کشید           برای ثـانـیه‌ای دست از خـدا؟ هـیهـات

کسی که زینت باباست، شام را یکسر؛           بـرای خــاطـر او کـرده‌انـد تـزئـیـنـات

همان که دیده به گودال رفـته دین خدا:           نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات

همان که کرب وبلا را قشنگ دیده، دلش           چه قدر سوخته از تـشنگی رود فـرات

چه قدر در همه جا کرده اقتدا به حسین           چه قدر بسته به واقع صلات را به صلات

مصیبتش شود اعظم کسی که یک ساعت           شود مـعـطـل دروازه‌هـای بـی‌سـاعات

هرآنچه داشته بخـشیـده بعد گـفـته خدا؛           مرا ببخـش که دارم بضاعـتی مزجات

همان که بعد خودش ساخته شده اینطور           حیاط در حرمش دور حوض آب حیات

هـنـوز نـیـز بـه تـقـویـمِ روز رفـتـن او           به جای روز شهادت نوشته روز وفات

دوباره وزن غمش بیشتر شد از این شعر           دوباره دل‌خـورم از این مفاعِلُن فعلات

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود شریفی (کمیل کاشانی) نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بانوی عشق، صبر و حیا وامدار توست            باغ بهـشت، زنده به بوی بهـار توست

زیـن ابـی و زهـرۀ زهـرای اطـهـری            منظومۀ زمین و زمان در مدار توست


مـعــلــوم شـد ز خــنـدۀ روز ولادتـت            عشق حسین فاطـمه دار و ندار توست

»ترویج دین به خون گلوی حسین شد«            تکمیل دین به خطبۀ چون ذوالفقار توست

فـریاد تو تداعی شـمشـیر حـیـدر است            در شام و کـوفه خاطرۀ اقـتدار توست

فـتـوای عـشـق بود شدی مـادر شهـید            در پیش دوست این سند افتخار توست

یک نصف روز باغ تو پژمرد از عطش            هر لاله جلـوه‌ای ز دل داغـدار توست

پَـر می‌کشید روح تو و همسرت شنـید            نام حـسین لحظـۀ آخـر شـعـار تـوست

در مـدح تو کـلام کـمـیل است نـارسـا            ناقابل است شعـر من اما نـثـار توست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

»ترویج دین به خون گلوی حسین شد«            تکمیل دین به گیسوی آشفته کار توست

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛  مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن و مغایرت با روایت های معتبر است ؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

فتوای عشق بود که پیشانی‌ا‌ت شکست            در پیش دوست این سند افتخار توست

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : ابوالفضل عباسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مـادر رنـج و غـم و آلام می‌مـیرد بیا            یـادگـار کـربـلا در شـام می‌مـیـرد بیا

پاسدار نهضت خونین عاشورای عشق            پـاسـبان پـرچـم اسـلام می‌مـیـرد بـیـا


خواهر زار و سیه‌پوشت غریب و بی‌وطن            بسته در وصل خدا احرام می‌میرد بیا

کام نگـرفـتم بـرادر از زمـین کـربـلا            عاشق کـرب و بلا ناکـام می‌میرد بیا

فاصله بین حیات و مرگ دارم یک قدم            پیـش نِه بر آشـنا یک گام می‌میرد بیا

کوفـۀ بد نام سـوزاندم به نطق آتـشین            شیر دخت فاطمه خوشنام می‌میرد بیا

از دیار کـربلا تا شام ویـران یک‌تـنه            سرپـرست بی‌کس ایـتـام می‌میـرد بیا

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مثنوی

بُـوَد آخـریـن لـحـظـۀ عــمـر مـن            اَلا شـام غـم بـا تـو گـویـم سـخـن

چه خوش بود آئـین غـم خواریت            ز آل عــلـی مــیــهــمــان داریـت


دگر جانم از غـصه بر لـب رسید            گذشت آنچه از تو به زینب رسید

خــدا حــافــظ ای شـهــر آزارهــا            خـداحـافـظ ای کـوی و بــازارهـا

خـداحـافــظ ای شـاهـد جـنـگ‌هـا            خـداحـافـظ ای بــارش سـنـگ‌هـا

خدا حـافـظ ای شـهـر رنـج و بـلا            خداحافظ ای چـوب و طشت طلا

خـداحـافــظ ای قــصـۀ بــزم مـی            خــداحـافــظ ای رأس بــالای نـی

خـداحـافـظ ای شـهــر دشـنــام‌هـا            خـداحـافـظ ای کـوچـه‌هـا، بـام‌هـا

خداحافظ ای سنگ خـون و جبین            خـداحـافـظ ای سـیـد الــسـاجـدیـن

خـداحـافـظ ای رنــج ها، دردهــا            خـداحـافـظ ای خـاک‌هـا، گـردهـا

خـداحـافـظ ای نـاقــۀ بـی جـهــاز            خـداحـافـظ ای اخــتــران حـجـاز

خـداحافـظ ای خـاک ویـران سـرا            خــداحــافــظ ای آل خــیـر الــورا

خـدا حـافـظ ای خــردسـال اسـیـر            خداحافظ ای چـار سـاله صـغـیـر

خـداحـافـظ ای یــاس نـیـلـی شـده            یــتـیــم نــوازش بـه سـیـلـی شـده

همین‌جا خودم دیدم از خون خضاب            ســر نــیــزه‌هــا هــجــده آفــتـاب

هـمـین‌جا کـنـارم نی و دف زدنـد            به دیدار هـیجـده گـلـم صف زدند

همین‌جا دلم شد ز غم چاک چاک            که خورشیدم افتاده بر روی خاک

همین‌جا به زخـمـم نمک می‌زدند            عــزیـز دلــم را کـتـک مـی‌زدنـد

همین‌جا به فرقم عدو خاک ریخت            به روی گلم خاک و خاشاک ریخت

همین‌جا ز غم جان من خسته بود            که ده تن به یک ریسمان بسته بود

همین‌جا ز غـم بود جـان بـر لـبـم            که بنـشـسـتـه طی شد نـمـاز شبـم

همـین‌جا به ما خـصـم دشـنـام داد            حــسـیـنِ مـرا خــارجـی نــام داد

همین‌جا دو چشمم ز خون تر شده            که یـاسـم به ویـرانـه پـرپـر شـده

همین‌جا به ویـرانه بلـبـل گریست            غـریبانه بر غـربت گـل گـریست

هـمین‌جـا ز غـم جـانـم آمد به لب            که در گِل گُـلم دفن شد نیـمه شب

دریـغـا که آن گـوهـر پـاک رفـت            چو زهرا غریبانه در خاک رفت

الا ای هـمــه نـسـل‌هـا بـعــد مـن            بگـوئـیـد از قـول مـن این سـخـن

که زینب بـدین کـوه انـدوه و درد            به موج بلا چون عـلی صبر کرد

خــدا دانــد و غــصـه‌هــای دلـش            که داغ حــسـیـنـش بُــوَد قـاتـلـش

مرا یک جهان درد و داغ و غم است            که توصیـف آن بر لب میثم است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : علی پور زمان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

تا چشم گـشودم که در آغـوش تو بودم            مدهوش دلـم بودی و مدهـوش تو بودم

بالاتـر از این رنـگ نـدیـدم به جـهـانـم            یکسال نه یک عمر سیه پـوش تو بودم


دسـتی به روی قـلـبم و آتش روی آتش            گفتی که مکن گریه و خاموش تو بودم

فـریاد زدم شـمع جهـان بودی و هستی            پـروانه‌صفت پیش تو بر دوش تو بودم

در روز دهـم ساعـت سه داخـل مقـتـل            تا چـشم گشودم؛ که در آغوش تو بودم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

امشب به سبک کرب‌و‌بلا گریه می‌کنیم            هـمـراه سـیِّـد الشُّـهـداء گـریـه می‌کـنـیم

صاحب زمان گرفته عزا گریه می‌کنیم            از داغ روح صبر و وفـا گریه می‌کنیم


مـثـل تـمـامـی عـلـمـا گـریـه مـی‌کـنـیـم

آقـا بـبـیـن که با رفـقـا گـریـه می‌کـنـیـم

امـشب به یـاد عـمِّـۀ سـادات مـضطـرم            گـریه کن مصیبت و غـم‌های خواهـرم

شد کهـنـه پیـرهن همۀ عـشق و بـاورم            مثل غروب غـصِّه و غـم فکر معجـرم

راوی قــصِّـه‌هـای غـــریــبـی دلــبــرم

هجـران سر آمده به خـدا گریه می‌کـنیم

در زیـر آفـتـابـم و مـثـل تو تـشـنـه لب            جان دادن شبـیه تو شیـرین‌تر از رطب

از دوریِّ تو زینب غـمـدیـده کـرده تب            یک‌سال و نـیـم زنـدگی بی تـو العـجـب

کردم شکایت از غم هجران تو به رب

با حـق به یـاد فـاصله‌ها گـریه می‌کـنیم

یـک‌سال و نـیـم درد جـدایی کـشـیـده‌ام            حالا ببـیـن چـگـونه کـنـارت رسـیـده‌ام

هرگز عجـیب نیست اگـر قـد خـمـیده‌ام            آخـر بـه روی نـیــزه سـر یــار دیـده‌ام

چوبی به لب نشست و لبم را گــَزیده‌ام

ای زینبی بدان که کجا گریه می‌کنیم؟!

جایی که از حـسین بخـوانیم کـربلاست            مهـمان روضۀ غـم گـودال تو خـداست

دارم یقـین که مادر ارباب پیـش ماست            هـمراه دخـترش شده تب دار نیـنـواست

شیب الخضیب غصِّۀ زهرا و مرتضاست

آهـی کـشـید مـادر و ما گـریه می‌کـنـیم

آهـی کـشید و زیر لبـش گـفت یا حسین            دیدم که می‌زنی گل من دست و پا حسین

دشمن سر تو برده روی نیـزه‌ها حسین            زینب کجا و بـزم حـرامی‌ کجا؟ حسین

چوب است مزد قـاری قـرآن ما حسین

ما تا ظهور عـدل و صفا گریه می‌کنیم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : علی صالحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این مدتی که می‌گـذرد در عزای تو            روزی نـبـوده اشک نریـزم بپای تو

یک سال و نیم شمع شدم سوختم حسین            یک سال و نیم آب شدم در عزای تو


با یـاد آخـرین شـب پـیـش تو بـودنـم            یک شب نبوده روضه نگیرم برای تو

ای‌کاش لحظه‌ای که رسد جان من به لب            بـودم کـنـار قـبـر تو در کـربلای تو

ای‌کاش لحظه‌ای که می‌آیی به دیدنم            از تن سرم بُـریده شود پیـش پای تو

جان می‌دهم به بستر مرگم در آفتاب            مثـل تن به خـاک بـیـابـان رهـای تو

بر روی سینه پـیرهـنت را گرفـته‌ام            تا اینکه باز زنـده شـود ماجـرای تو

گــودال بود و ولـولـۀ نــیــزه دارهـا            گم بود بین هـلهـله‌هـاشان صدای تو

گودال بود و پیـرهن و نـعـل اسب‌ها            ای‌کاش بود خواهرت آنجا به جای تو

چـیزی برای ما ز تو بـاقی نذاشـتـند            تـقـسـیم شد عـمـامه و خود ردای تو

من بـودم و نـظـارۀ تـاراج خـیـمه‌ها            در دست بـاد روسـری بچـه‌هـای تو

عباس چون نبود به سیلی سپرده شد            بوسه زدن به دخـتـرک بـیـنـوای تو

جز آن شبی که دور شدم از تو در سفر            تو روی نیزه بودی و من پا به پای تو

یادم نـرفـته سنگ لـب پشت بـام بود            پاداش هرکسی که بپا کرد عزای تو

یـادم نـرفـته وقـت تـلاوت نـمـودنت            شد خـنـده‌ها جواب صدای رسای تو

ما را مـدام خـارجی آنجا صدا زدنـد            ای غـیرت خـدا همه عـالـم فـدای تو

تا رفـع اتهـام کـنی از حـریم خویش            با آیـه‌هـای سـرخ بـر آمـد نـدای تـو

اما یزید حرف تو را زود قـطع کرد            با خـیزران مقـابل طـشت طـلای تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

بر دامنم نیامدی آن شب دگر گذشت            اما حسین، کنج تـنور است جای تو؟

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سایه‌ای مانده فـقـط بعد تو از خواهر تو            من فـقـط مـانـده‌ام و داغ تـن بـی‌سـر تو

کهنه پیراهنی از توست فقـط مونس من            یادگـاری که دهـد عطـر تـو و مـادر تو


تو خـمیدی پس از عـباس ولی باور کن            کـمـرم صـاف نـشد بعـد عـلـی اکـبر تو

مُـردم و زنـده شـدم، پـیـر شـدم، افـتـادم            تـا که دیـدم به گـودال دمـی حـنـجـر تو

لشگری دور و بر قـتلگه‌ات حلـقه زدند            دیدم آن روز، که پاشـیده شده پـیکـر تو

جای تـسـبـیح پس از نـافـلـه‌ام می‌گـفـتـم            حیف از انگشت تو و حیف از انگشتر تو

تو شدی پیر پس از داغ علی اکبر و من            شـده‌ام پـیـر پس از پَـر زدن دخـتـر تـو

این خداحافـظی آغـاز سلام است، سلام            باز هم می‌رسد امروز به تو خـواهر تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن تغییر داده شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اضغر صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مُـردم و زنـده شـدم، پـیـر شـدم، افـتـادم            چـشمم افـتاد هـمینکه به سـر اصغـر تو

مدح و شهادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مبین اردستانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بر قـرار و در مـدارِ بـاوفـایـی زیـستی            ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی

با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت            مصطفایی زیستی و مرتـضایی زیستی


دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت            لحـظه‌ها را در تبِ داغِ جـدایی زیـستی

خون‌جگر بودی تمامِ عمر از زهـرِ جفا            مجـتبایی، مجـتـبایی، مجـتـبایی زیـستی

بی‌زمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین            پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی

آمدی از «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی            دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی

غیرِ زیبایی ندیـدی در بلابـارانِ عـشق            از اَلَـستِ عـاشـقی قـالـوا بـلایی زیستی

از نیستان دور ماندی، داغ غربت بر جگر            در هـوای نـالـه‌هـای نـیـنـوایی زیـسـتی

خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش‌به‌جان            هـم‌نَـفَـس با آیـه‌های روشـنایی زیـسـتی

عالَمی دیگر مگـر سازند و از نو آدمی            تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی

پر بزن! وقتِ پـریدن آمد ای که سال‌ها            در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مسعود اصلانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

امشب سری به خـلوت پروانه‌ها بزن            با یک دل شکـسته خـدا را صدا بزن

امشب بیا به روضۀ یک خواهرشهید            طـعـنه بـه غـربت دل آئـیـنـه‌هـا بـزن


با اشـک لـقـمـه‌ای ز سـر سفـره عـزا            با نـیّـت تـقـرّبِ  محـض و شـفـا بـزن

و بـعـد در مـیان عـزادارهـای عـشـق            خود را شبـیـه اهل سـماوات جا بـزن

وقت عزای حضرت زینب رسیده است            حرف غریب بودن یک تشنه را بزن

با یاد خاطرات خودش خواهری گریست            یاد غـمی که گـفت کسی: بی‌هـوا بزن

تـا می‌زدنـد طفـل یـتـیـم سه سـالـه را            می‌گفت عمه: بس کن و اصلا مرا بزن

در لحـظه‌هـای آخر خود بی‌قـرار بود

زینب دلش گرفته و چشم انتـظار بود

می‌ریخت روی دامن غربت ستاره را            در دست داشت پیـرهـن پاره پـاره را

در ماندن و نـماندن خود مانده بود که            انداخـت از نفـس نـفـس اسـتـخـاره را

چیزی نمانده بود پس از غـارت حرم            در دست داشت خاطـرۀ گـوشواره را

در زیـر آفــتـاب فــقــط آه مـی‌کـشـیـد            پنجـاه و چـند سال ز سیـنه شـراره را

بر روی دست های خودش دست می‌کشید            حس کرد لحظه‌ای عمو درد دوباره را

یک سال و نیم هست که همراه آه خود            با زجـر می‌کـشد نفـس نیـمـه کاره را

با یاد جیغ دختری از خواب می‌پـرید            می‌گـفت: برد عـمّه کسی گاهـواره را

مانده هنوز در نظرش چکمه‌های شمر

ای کاش بود پیش برادر به جای شمر

اینجا عروج بال و پَرت طول می‌کشد            تسکـین سوزش جگرت طول می‌کشد

دور و برت شـلـوغ شده پس نـشـستن            گرد و غبار دور و برت طول می‌کشد

طوری تو را زدنـد که حـتی گـشودن            لبـهـا و چـشم های ترت طول می‌کشد

با خـنجـر شـکـسـته در دست قـاتـلـت            معـلوم بود ذبـح سرت طـول می‌کـشد

اینـجـا چـقـدر غــارت پـیــراهــن تـن            عریان همچو محتضرت طول می‌کشد

با خنجری عذاب تو پایان گرفته است            اما عـذاب هـمـسـفـرت طـول می‌کشد

اینجـا چه دردهـای زیـادی کـشـیده‌ای            درد نـشـسته بر کـمرت طول می‌کشد

ای وای قاتـلی نـفـست را گرفته است

پایش به روی سینه تو جا گرفته است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : حسین قربانچه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مسمط

زیـنـبـم؛ اسـطـوره‌ام مـهـر و وفـا را            نــور مـی‌پـاشـم تــمــام کــبــریــا را
در تـمـام عـمـر، بـا صـبـر و مـدارا            یـک به یـک از پـا درآوردم بـلا را


مـریـمـم؛ اما غـنـی تر، خـوانـدنی تـر            کــربـلایـی هـسـتـم امـا مـانـدنـی تـر
روضه‌هـایـم بـازتـر، گـریـانـدنی تـر            من به زانو می‌کـشم اشک و بکا را

کی ز یـادم مـی‌بـرم تـحـقــیـرهـا را            نـیـزه‌هـا، شـلاق هـا، زنـجـیـرهـا را
صبر کردم یک به یک تـقـدیرها را            تا که راضی بنگـرم از خود خدا را

آه فـرسودم در این یک سال و نیـمه            منتظر بودم در این یک سال و نیمه
فکر آن رودم در این یک سال و نیمه            قــسـمـت اصـغـــر نـشـد آب گــوارا

صـد حـکـایت دارد ایـن قـد کـمـانـم            کعـب نی مـجـروح کرده استـخـوانم
یـاد مـادر مـی‌کـنـم بـا هـر تـکــانــم            جستجـو کـردم ز مرگ خود دوا را

بوی سیب و یاسمن دارم حسین جان            از تو من یک پیرهن دارم حسین جان
با چنین حالی که من دارم حسین جان            سـر کـنـم سـاعـات شـیـریـن لـقـا را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کـنج حـیاط خـانۀ خود، بـین بـسـترش            بـانـو رسیـده بود به سـاعـات آخـرش
 خیره به گوشه‌ای شده بود و یکی یکی            رد می‌شـدنـد خـاطـره‌ها از بـرابـرش


 خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام            می‌سوخت آسمان ز نفـس های آخرش
 همـراه هر نفـس زدنش، آه می‌کـشید            آن کهـنـه یـادگـاری خـونـین دلـبـرش
 هر روز، روضه داشت؛ حسینیۀ دلش            ایـن مـدّتـی کـه بـود بـدون بــرادرش
 یک سال و نیم میل تبـسّم نکرده بود            از خنده رو گرفت، لب روضه پرورَش
 یک سال و نیم با عطش آن کویر سُرخ            دریـای اشـک بـود دو تـا دیـدۀ تَـرَش
 یک سال و نیم بود که او آب رفته بود            یعنی که بیـشتر شده بود عین مادرش
 وقت سـفـر چـقـدر غـریبانه پَـر کشید            مثل حـسین سـرور و سالار بی‌سرش

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر دم به آخـرین سخنت گـریه می‌کنم            یـاد غـروب و زخـم تنت گریه می‌کنم

یکـدم بـیا ببـیـن که فـتـادم ز پا حسین            دائـم به غـصه و محـنت گریه می‌کنم


پـیـراهـنت به سـیـنـه گـرفـتم بیا بـبین            بر خون روی پیـروهنت گریه می‌کنم

یـادم نمی‌رود که چه دیـدم به قـتـلگـاه            با یـاد دست و پـا زدنت گریه می‌کـنم

در زیــر آفـــتــابــم و یــاد تــن تــوأم            از طرز زیر و رو شدنت گریه می‌کنم

شد بوریا کـفـن به تن نعـل خـورده‌ات            هر لحظه من، بر آن کفنت گریه می‌کنم

کی می‌رود، ز خاطر من مجلس شراب            بر چـوب دشمن و دهنت گریه می‌کنم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

از نسل یک حقیقتِ دور از مَجاز بود            زینبْ که شاهـزادۀ مُـلکِ حِـجـاز بـود

با سرشکـسـتگی ابـداً سِـنخیت نداشت            این کوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود


وقـتـی کـه بـود وارثِ اجـلالِ مـادری            تشـبیه او به حضرت زهرا مُجاز بود

در عصمت و وقار و حیا بعد مادرش            بر کُـلِّ بـانـوانِ جـهـان پـیـشـتـاز بـود

او را خـطابِ عـالـِمـه شـد، بی‌مُعـلَّـمه            اَلحَـقْ چه قدر درخورِ این امتیاز بـود

حرف از گره گُشایی او رفت هر کُجا            دستش شبیه دست علی چاره ساز بود

پیوسته داشت یا صمد و یاغـنی به لب            با این حساب از دو جهان بی نیاز بود

با “یا حسین” خاطرش آرام می‌گرفت            از بس که اسـمِ دلـبـرِ او دلـنــواز بود

قارون شد آن فقیر که وقتی نیاز داشت            دسـتش به سمت خانۀ زینب دراز بود

در راهِ عشق خویشتن از هستی‌اش گُذشت            هـستی فـدای او که چـنین پاکـباز بود

چشمم شود فداش که اشکـم به ماتمش            با اشکِ بر حسین و حسن، همتراز بود

چون شد حُسین قبلۀ اشک و قتیل اشک            زینب، خُـدایِ عـالَـمِ سوز و گداز بود

از چادرش نیامده شکلی به ذهنِ شعر            جُـز پرچـمی سیاه که در اهـتـزاز بود

از دستْ بسته بودن او کم سخـن بگـو            دستـش شـبـیه دستِ خـداونـد بـاز بود

وقـتی رسیـد نـاقـۀ او پـرده داشت، آه            روزی که رفـت ناقۀ او بی‌جهـاز بود

از چشم خویش آب بر آن حلق تشنه ریخت            بیخود فـرات روز دهــم گرم نـاز بود

یک سال و نیم در غم لبهای خشک شاه            خیـره به آب، وقت وضوی نـماز بود

از گیسوی سپـید و کمانِ قـدش، بفـهم            درد اسـارتـش چـقَـدَر جـانـگـداز بـود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با اشـک بـی‌زوال خـودم گریه می‌کنم            بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم

این پلک ها به روضۀ تو‌ زخم شد حسین            پس بـا زبـان حـال خودم گریه می‌کنم


حالا دگر بدون عـصا می‌خورم زمین            گاهی خودم به حال خودم گریه می‌کنم

می‌پرسم از خودم که چرا بی‌کفن شدی؟            بـر پـاسـخ سـوال خـودم گـریه می‌کنم

گاهی که یاد عـصر دهـم می‌کـند دلـم            بر غـارت جـلال خـودم گـریه می‌کنم

من آن کـبـوتـرم که ز شلاق ها هـنوز            هر شب ز درد بال خودم گریه می‌کنم

ای بـهـتـریـن بـرادر دنــیـا بــرای تـو            تا وقـت ارتـحـال خودم گـریـه می‌کنم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

همیشه غرقِ غمم نقلِ این دقایق نیست            که حال و روزِ من آن حال و روز سابق نیست

من آن صنوبر خشکم که شعله ور شده‌ام            از آنچه فکـر کنی بی‌تو پـیر تر شده‌ام


نصیب من شده این قامتی که خم شده است            ز گریه نور دو چشمم چقدر کم شده است

مدینه بی‌تو برایم همیشه تاریک است            گمان کنم که زمان وصال نزدیک است

به خـانـه غـصّـۀ هـجـده شـهـید آوردم            سـرِ شـکـسـتـه و مـوی سـپـیـد آوردم

ز دست گریۀ ما اهل شهر خسته شدند            چقدر زینب و اُمُّ البنـین شکـسته شدند

هـوای نوحـه سـرایی گرفـته‌ایم حسین            چقدر روضه دوتایی گرفـته‌ایم حسین

چقدر ما دو نفر مستمع شدیم و رباب            برای ما دو نفر خواند روضۀ غمِ آب

هـنـوز حـرفِ نگـفـتـه زیـاد دارم مـن            هـنـوز کـرب وبـلا را به یاد دارم من

هـنـوز در تـبِ داغِ خـیــام مـی‌سـوزم            هنوز گـریۀ بر توست کـارِ هر روزم

هنوز ملـتهب از بودنـم به بـزمِ مِـی‌ام            هنوز در شوکِ دیدارِ تو به روی نِی‌ام

هنوز هـر طرفـی ظـرف آب می‌بـیـنم            مدینه را به سرِ خود خـراب می‌بـیـنم

هنوز جان به لبِ نعل و استخوان توأم            هنوز گریه کـنِ زخـم خـیـزران تـوأم

هنوز جسم علی اکبـرت به یادم هست            هنوز تشنگیِ اصغـرت به یـادم هست

هـزار مـرتـبـه آنـچـه گـذشت را دیـدم            هزار مرتبه در خواب، تشت را دیدم

نـوشته روی دلـم روضـۀ مُـفَـصَّلِ تو            فضای سیـنـۀ من شد کـتـابِ مقـتـل تو

قـسم به تـربتِ پنهـان و خـاکـیِ مـادر            مدیـنه بی‌تو به دردم نمی‌خـورد دیگر

مـنـی کـه آیــنـۀ غــصـه‌هـای سـاداتـم            دوباره راهیِ پس کـوچه‌های شـامـاتم

زِ قـبـرِ طفـل تو باید غـبـار گـیرم من            کـنار قـبـر سه سالـه، قـرار گـیرم من

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : بهنام فرشی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این خانه گرچه بهرِ تو شاها محقّر است           لطفی کن و بیا که دمِ مرگِ خواهر است
یک عمر زخم بستن و یک عمر اشک و آه           افـتاده بـر دلـم که دگـر شـامِ آخـر است


لبخند چیست؟ کرده فـراموش ذهـنِ من           از پنج سالگی فقط این چشمها تر است

اشکـم تـمام گشته و خـون گریه می‌کنم           امشب همان دو کاسۀ خون خیره بر دَراست

بعد از تو گـشته پیـرهـنت یـارِ خاطـرم           پیراهـنی که با همه عـالـم بـرابـر است

هرچند ظاهرش شده رنگین ز خونِ تو           بر تار و پود و رگ رگِ آن اشک مادر است

یـادم نـمـی‌رود ز تنـت سخـت شد جـدا           یادم نمی‌رود که…! نگوئـیم بهتر است

پیـراهـنی که بوی جـنان پیشِ او، نـسیم           عطرِ تنِ حسین برآن مانده،محشر است

گـفـتـم بـیـا ولـیـک دلـم شــور مـی‌زنـد           تصویـر آخـرِ بـدنت پیـشِ منـظـر است

ترسم دوبـاره بـاز شود چـشـمِ زخـمـها           یادم نرفته جسمِ شریفی که بی‌سر است

دارد، هـزار شکـر، دگـر بـستـه می‌شود           چشمی که دید زیرِ گلوی تو خنجر است

«فرشی» به غیر تو به کسی نیست زر خرید           فریاد می‌زند که در این خانه نوکر است

: امتیاز